پیج اینستاگرامی
بهترین صرافی ارز دیجیتال + 250 تتر جایزه

«آبراهام لینکلن Abraham Lincoln » ( زاده ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ مصادف با یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۱۸۷ خورشیدی-درگذشته ۱۵ آوریل ۱۸۶۵ مصادف جمعه ۲۶ فروردین ۱۲۴۴ خورشیدی) شانزدهمین رئیس‌جمهور آمریکا بود.
«آبراهام لینکلن» (همزمان با چارلز داروین) در خانواده ای فقیر و در کلبه ای چوبی در مزرعه «سینکینگ اسپرینگ» به دنیا آمد. پدرش «توماس لینکلن» و مادرش «ننسی هانکز» نام داشت و هر دو بی سواد بودند. آبراهام یک خواهر بزرگتر به نام سارا لینکلن داشت که در سال 1805 به دنیا آمد. برادر کوچک وی، توماس در اوان کودکی جان سپرد.
والدین آبراهام عضو کلیسای پروتستان بودند که به دلیل رد حمایت از برده داری، از کلیسای بزرگ جدا شده بود. وی از دوران کودکی برخورد زیادی با احساسات ضد برده داری داشت.

با این وجود، هرگز به کلیسای پدر و مادرش و یا کلیساهای دیگر نپیوست. در سال 1816، زمانی که لینکلن 7 ساله بود، همراه با پدر و مادرش به بخش بری هند نقل مکان کرد. در این ناحیه، در کلبه‌ای چوبی و بدون در و پنجره زندگی می كردند كه کف آن پر از علف‌های وحشی بود. رختخواب‌هائی که تشک‌های آن را با برگ خشک پر کرده بودند، یک یا دو چهار پایه، یک میز و یک کتاب مقدس، همه اثاث و دارایی آنها را تشکیل می داد. او بعدها پی برد که این جابجایی بعضاً به دلیل برده داری و نیز به علت مشکلات اقتصادی موجود در کنتاکی صورت گرفته است. در سال 1818، مادرش در سن 34 سالگی و بر اثر عارضه ای جان باخت. اندک زمانی بعد، پدر لینکلن با سارا بوش جانستون ازدواج کرد. سارا، لینکلن را مانند بچه های خودش بزرگ کرد و در مقایسه لینکلن با پسر واقعی خودش چنین گفت : «هر دو بچه های خوبی بودند. اما اکنون که دیگر هیچکدام نیستند، باید بگویم که آبراهام بهترین پسری بود که در تمام عمرم دیدم » ( لینکلن، نوشته دیوید هربرت دونالد، 1995).

تحصیلات رسمی او احتمالاً فقط 18 ماه آموزش، آن هم به وسیله معلمان غیر رسمی بوده است. در واقع، او خود آموخته بود، هر کتابی كه می توانست، قرض می گرفت و می خواند. بر انجیل، آثار ویلیام شکسپیر، تاریخ انگلستان و تاریخ آمریکا کاملاً مسلط بود و خود شیوه ای بسیار ساده برای سخن گفتن برگزید که حضار را – که به سخنان پرطمطراق عادت کرده بودند – متحیر می ساخت. روزی کتابی کهنه و موش خورده از شرح زندگی واشنگتن بدست آورد، آنرا با دقت فراوان خواند و بقدری شیفته آن شد که شاید اساس فکری و شخصیت ترقی جوی آبراهام متاثر از آن باشد.

در ۱۸ سالگی، در دکانی کوچک مشغول به كار شد. در ۱۵ مایلی خانه‌اش، دادگاههائی در فصول معینی از سال تشکیل می‌گردید. لینکلن گهگاه صبح زود خود را به ‌آنجا می‌رسانید و پس از آنکه تمام روز خود را به شنیدن سخنان قاضیان و دادستان و متهمان می گذراند، شامگاهان به خانه باز می‌گشت. او کتاب « قانون اساسی تجدید نظر شده ایالت ایندیانا» را نیز برای مطالعه به عاریه گرفت. مدتی نیز به كمك برادر ناتنی خود، کشتی بی بادبان مسطح می‌ساخت و چون با دقت فراوان این کار را به انجام رسانید، صاحب کار، تصدی یک کارخانه و همچنین دکان بزرگی در نیوسالم را به او واگذار نمود. لینکلن با مشتریان رفتار خوبی داشت. یکبار از یک مشتری اشتباهاً حدود ۶ سنت اضافه گرفته بود، شب هنگام دو سه مایل راه رفت تا مبلغ مزبور را به مشتری پس بدهد.

لینكلن كه در خانواده ای فقیر پا به دنیا گذاشت، در تمام طول زندگیش با ناكامی مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شكست خورد و دو بار در كار تجارت ناكام ماند و به درهم ریختگی روانی دچار شد. بارها امكان داشت كه از همه چیز دست بشوید و تسلیم شود، اما چنین نكرد و بزرگترین رئیس جمهور در تاریخ آمریكا شد. لینكلن قهرمان بود و هیچ گاه اسیر یاس و ناامیدی نشد. وی در سال 1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید وی در این مورد بیان داشت:

« راهی خسته كننده و لغزنده بود، یك پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی است، نه از پا افتادن».

آبراهام لینكلن پسر یك كفاش بود و زمانی كه رئیس جمهور آمریكا شد، طبعاً همه‎ اشراف زادگان سخت برآشفتند، و آزرده و خشمگین شدند.
در اولین روزی كه می‎رفت تا نطق افتتاحیه‎ خود را در مجلس سنای آمریكا ارائه دهد، درست موقعی كه داشت از جا برمی‎خاست تا به طرف تریبون برود، اشراف زاده ا‎ی بلند شد و گفت : « آقای لینكلن، هر چند شما بر حسب تصادف پست ریاست جمهوری این كشور را اشغال كرده‎اید، اما فراموش نكنید كه همیشه به همراه پدرتان به منزل ما می‎آمدید تا كفش‎های خانواده‎ ما را تعمیر كنید و در این جا خیلی از سناتورها كفش‎هایی به پا دارند كه پدر شما آن‎ها را ساخته است. بنابراین، هیچ گاه اصل خود را از یاد نبرید». این مرد فكر می‎كرد با این كار او را تحقیر می‎كند؛ اما انسان‎های عالیقدر فراتر از تحقیرند. آبراهام لینكلن گفت :

« من از شما سپاسگزارم كه درست پیش از ارائه اولین خطابه‎ام به مجلس سنا، مرا به یاد پدرم انداختید. پدرم چنان طینت زیبایی داشت، چنان هنرمند خلاقی بود كه هیچ كس قادر نبود كفش‎هایی به این زیبایی بدوزد. من خوب می‎دانم كه هر كاری هم انجام دهم، هرگز نمی‎توانم آن قدر كه او آفرینش‎گر بزرگی بود، رئیس جمهور بزرگی باشم. من نمی‎توانم از او پیشی بگیرم. در ضمن، می‎خواهم به همه‎ شما اشراف زادگان خاطر نشان سازم، اگر كفش‎های ساخت دست پدرم پاهایتان را آزار می‎دهد، من هم این هنر را زیر دست او آموخته‎ام. البته من كفاش قابلی نیستم، اما حداقل می‎توانم كفش‎هایتان را تعمیر كنم. كافی است به من اطلاع بدهید تا خودم شخصاً به منزلتان بیایم ».

سكوتی سنگین بر فضای مجلس حكمفرما شد.

لینكلن تلاش بسیاری برای لغو بردگی نمود و تصمیم گرفت تا برده فروشی را بطور قطع براندازد. وی در 23 سپتامبر 1862به اعضای کابینه گفت، من با خدای خود عهد کرده‌ام که این عمل را انجام دهم و به دنبال آن، اعلامیه آزادی را صادر نمود که به موجب آن، چهار میلیون برده آزاد می شدند. این اقدام لینكلن، بزرگترین حادثه قرن نوزدهم به شمار می‌رود.

نامه به معلم پسرش

به پسرم درس بدهید
او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند،
اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.
به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود.
به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.

به او بیاموزیدکه از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید.
به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گل های درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد.
به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد.
به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.
به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند.
ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند.
به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد.
به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست.
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.

توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.

جان ویلكس بوث،قاتل آبراهام لینکلن

« جان ویلكس بوث John Wilkes Booth » قصد ربودن رئیس جمهور را داشت تا در عوض آزادیش، خواهان آزاد کردن زندانیهای هم پیمانها شود. اما در 11 آوریل 1865 لینکلن در خارج از کاخ سفید سخنرانی ایراد کرد و از دادن حق و حقوق سیاهان دفاع کرد. این امر خشم بوت را، که در جمع مستمعین حضور داشت برانگیخت و در نتیجه نقشه اش را برای ربودن لینکلن تغییر داد و تصمیم گرفت او را ترور کند.
با به پایان رسیدن جنگ، لینکلن و گرانت مدام با یکدیگر دیدار و ملاقات داشتند. هر دو با هم برای بازسازی برنامه ریزی می کردند و برای همگان مشخص بود که آنها احترام زیادی برای یکدیگر قائل بودند.

در آخرین دیدارشان در 14 آوریل 1865، لینکلن،گرانت را برای دیداری در بعد ازظهر آن روز دعوت کرد اما گرانت دعوت را نپذیرفت. و در نهایت نامزد و خواهر ناتنی اش قبول کردند بروند. جان بوت که بازیگری مشهور و جاسوس همپیمانان در مریلند بود خبردار شد که قرار است رئیس جمهور و همسرش و گرانت به تئاتر بروند. بوت که در نقشه ی اولیه اش برای ربودن لینکلن ناکام شده بود، همدستانش را خبر کرد و اعلام کرد که قصد کشتن لینکلن را دارد. دیگران نیز موظف شدند معاون وزیر، اندرو جانسون و وزیر کشور، ویلیام سوارد را به قتل برسانند.

ترور در سالن تئاتر

لینکلن بدون محافظ اصلی اش، وارد هیل لمون، در نمایش ” پسر عموی آمریکائیمان” در تئاتر فورد شرکت کرد. در همان حالی که تنها محافظ او مشغول قدم زدن بود. و لینکلن در جای خود در اتاقکی در بالکن نشسته بود، بوت وارد شد و در پشت اتاقک خود را مخفی کرد و منتظر خنده دار ترین صحنه تئاتر ماند به این امید که صدای خنده مانع شنیده شدن صدای شلیک گلوله شود. بر روی صحنه شخصیتی به نام سرود اندری (هری هاک)بازی می کرد همینکه صدای خنده حاضرین بلند شد بوت وارد اتاقک رئیس جمهورشد و گلوله ای بر سر او شلیک کرد. گلوله از کنار گوش چپ لینکلن وارد شد و در پشت کره چشم راستش قرار گرفت. هنری رابتن برای لحظه ای با بوث دست به یقه شد، اما بوث با ضربه چاقو خود را رها کرد. سپس بوث فریاد زد:
« این دست فدای ستمکاران» و فرار کرد. 12 روز دنبال قاتل فراری گشتند، ماموران فدرال به رهبری وزیر جنگ، ادوین استانتون، در جستجوی او بودند تا اینکه بالاخره او را در طویله ای در ویرجینیا مورد اصابت گلوله قرار دادند، او اندکی بعد مرد. از دیگر همدستان بوث نیز تنها یک نفر تقریباً موفق به ترور هدفش شد:

لویس پول به سودارد، وزیر جنگ حمله کرد و او را به شدت مجروح نمود.

دکتر چارلز میل، جراح ارتش، به سرعت زخم لینکلن را ارزیابی کرد و آن را مهلک و کشنده تشخیص داد. رئیس جمهور از داخل تاتر به خیابان آوردند و او به مدت 9 ساعت در خیابان در حالت کما بود. متخصصان بسیاری بر بالین او آمدند، از جمله ژنرال جوزف بارتر، جراح ارتش آمریکا. او لینکلن را معاینه کرد و تشخیص داد که در چند جا جمجمه آسیب دهده و گلوله در 6 اینچی داخل مغز جای گرفته. لینکلن دیگر به هوش نیامد و در ساعت 7:22 بعد از ظهر رسماً مرگ او را اعلام کردند. در مورد گفته های استانتون پس از مرگ لینکلن، تاریخ نویسان اختلاف نظر دارند. همه توافق دارند که او سخنش را با این عبارت شروع کرد که “هم اکنون لینکلن به …. پیوست. اینکه واژه جا افتاده تاریخ بوده یا فرشتگان معلوم نیست.

پس از ترور

در موزه پزشکی ارتش که هم اکنون موزه ملی پزشکی و سلامت نامیده می شود، برخی از وسائل مربوط به ترور نگهداری می شود. هم اکنون در موزه گلوله هایی از اسلحه ی درینگر شلیک شده اند، تکه هایی از جمجمه لینکلن و لباس جراح که به خون لینکلن آغشته است در معرض نمایش گذاشته شده.

طی مراسمی جنازه آبراهام لینکلن را با قطار به ایالت ایلینویز بردند و ملت در سوگ مردی نشستند که در نگاه عده ای ناجی ایالات متحده بود. کاپرهد ها که وی را یک یاغی بی قانون می دانستند با مرگش به شادی و سرور پرداختند. وی در قبرستان اوک ریج در اسپرینگفیلدز ایلینویز دفن شد و در سال 1874 یک بنای 177 فوتی(54 متری) به همراه انبوهی از مجسمه های برنزی در اطراف مقبره اش ساخته شد. در سال 1901 رابرت تاد لینکلن برای جلوگیری از دزدیده شدن بقایای جسد پدرش مقبره آبراهام را نبش قبر کرد و وی را مجدداً در زیر سیمانی به ضخامت چندین فوت دفن کرد.

نوشتارهای هم پیوند

راهنمای استفاده :

  • نکته مهم: ترفند تماشای آنلاین فیلم هایی که لینک پخش آنلاین ندارند
  • چگونه یک پرداخت امن داشته و از طعمه هکرها در امان باشیم: راهنمای پرداخت اینترنتی امن
  • جهت دیدن بدون مشکل فیلم ها، به روزترین نسخه K-Lite (ویندوز) و BSPlayer (اندروید) را دانلود کنید.
  • جهت دانلود بی دردسر فایل ها در اندروید ADM ، در ویندوز IDM و در IOS اپ Documents پیشنهاد می شود!
  •  آموزش چسباندن صوت دوبله به فیلم: در Km Player، کلیک راست کرده، سپس گزینه Open آن گاه Load External Audio و در پایان فایل صوتی مورد نظر را برگزینید.
  • دیدگاه ها و پیشنهادهای خود را با ما در میان بگذارید. رضایت شما هدف ماست.

نویسنده

( 3866 مطلب )

فیلم خوره

دیدگاه ها

( 0 )

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه داستان فیلم را اسپویل می‌کند؟